خبر یزد
داستانک/ برتولت برشت توی تاکسی
دوشنبه 24 دي 1403 - 15:03:41
خبر یزد - آخرین خبر /کاری نداشتم ولی بی‌تاب بودم. دلم می‌خواست راننده گاز بدهد و برود ولی ترافیک بود و تاکسی نمی‌توانست از جایش تکان بخورد.
به راننده گفتم: «کاش یه جوری می‌شد برید» راننده گفت: «چه جوری؟» گفتم: «راست می‌گین... ببخشید»
راننده پرسید: «عجله داری؟» گفتم: «نه... فقط دارم خفه می‌شم» پرسید: «چرا؟»‌
‌گفتم: «این شعر را شنیدین که می گه... کنار جاده می‌نشینم/ راننده لاستیک ماشین را عوض می‌کند/جایی را که از آن آمده‌ام دوست ندارم/ جایی را که راهیش هستم دوست ندارم/ چرا چنین بی‌صبرانه/ چشم دوخته‌ام به تعویض لاستیک؟»

 راننده گفت: «این شعر بود؟» گفتم: «بله» گفت: «از کی؟» گفتم: «برتولت برشت... شاعر و نمایشنامه‌نویس آلمانی... می‌شناسینش؟» گفت «نه... ولی خوب بود دستش درد نکنه» بعد گفت: «منم یه چیزی بگم؟» گفتم: «بفرمایید»‌
 راننده گفت: «عجله نکن... هیچ‌جا خبری نیست... وقتی عجله می‌کنی فقط کمی زودتر به جایی که در آن خبری نیست می‌رسی. مصطفی کریمی... راننده تاکسی از ایران».‌
سروش صحت

http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/693131/داستانک--برتولت-برشت-توی-تاکسی
بستن   چاپ