خبر یزد - مهر /در شاهنامه ستاره شناسان و موبدان از مهمترین افراد دربارها به شمار میآیند. آنها _پیش از پیوند زال و رودابه_ اولین مژده دهنده تولد رستم هستند و سرنوشت تلخ و غریب سیاوش را پیشگویی میکنند.
در شاهنامه فردوسی، نجوم و طالعبینی بهعنوان بخشی از فرهنگ و جهانبینی ایرانیان باستان نقش برجستهای دارند. در این اثر، طالعبینی و دانش نجومی در موقعیتهای مختلف، مانند پیشگویی سرنوشت، انتخاب زمان مناسب برای جنگ یا صلح، و همچنین در پیشبینی رویدادهای بزرگ بهکار میروند. به همین علت منجمین و ستاره شناسان و موبدان از مهمترین افراد دربارها به شمار میآیند. آنها _پیش از پیوند زال و رودابه_ اولین مژده دهنده تولد رستم هستند، آنها سرنوشت تلخ و غریب سیاوش را پیشگویی میکنند و آنها هستند که کیخسرو و گیو را آرام و خاطرشان را جمع میکنند که بیژن زنده است و در چاه توران اسیر.
در این فرصت به موارد برجستهای از طالعبینی و نجوم در شاهنامه اشاره میشود:
پیشگویی تولد رستم جهان پهلوان
در داستان زال و رودابه، دوبار درباره شخصیت رستم قبل از تولد سخن گفته و مژده داده میشود. منجمان بارگاه سام پدر زال و ستاره شناسان دربار منوچهر با بررسی طالع و ستارگان، پیشگویی میکنند که فرزند زال (رستم) پهلوانی دلاور و بزرگ خواهد شد و عمری طولانی خواهد داشت. آنها از طریق ستارگان، سرنوشت خارقالعاده این شخصیت را پیشبینی میکنند:
بار اول بعد از خبر دادن زال به پدرش، سام اندیشناک میشود که فرزند این مرغ پرورده (زال) و آن دیوزاد (رودابه که از نسل ضحاک است) چه میشود؟ پس:
چو برخاست از خواب با موبدان
یکی انجمن کرد با بخردان
گشاد این سخن بر ستاره شمر
که: فرجام این بر چه یابد گذر؟
دو گوهر چو آب و چو آتش بهم
بر آمیختن باشد از بن ستم
همانا که باشد به روز شمار
فریدون و ضحاک را کارزار
از اختر بجویید و پاسخ دهید
سر خامه بر بخش فرخ نهید!
از آنها میخواهد که طالع فرزندی که حاصل ازدواج زال و رودابه است را ببینند، تا بداند با این پیوند موافقت بکند یا نه.
ستاره شناسان به روز دراز
همی ز آسمان باز جستند راز
بدیدند و با خنده پیش آمدند
که: دو دشمن از بخش، خویش آمدند!
به سام نریمان ستاره شمر
چنین گفت ک: ای گرد زرین کمر!
ترا مژده از دخت مهراب و زال
که گردند هر دو دو فرخ همال
ازین دو هنرمند، پیلی ژیان
بیاید ببندد به مردی میان
جهانی به پای اندر آرد به تیغ
نهد تخت شاه از بر پشتِ میغ
ببرّد پی بدسگالان ز خاک،
به روی زمین بر نماند مغاک
نه سگسار ماند نه مازندران،
زمین را بشوید به گرز گران
به خواب اندر آرد سر دردمند
ببندد درِ جنگ و راه گزند
بدو باشد ایرانیان را امید،
از او پهلوان را خرام و نوید
پی باره یی کو چماند به جنگ،
بمالد برو روی جنگی پلنگ
خنک پادشاهی که هنگام اوی
زمانه به شاهی برد نام اوی...
با این مژدۀ ستاره شناسان سام گل از گلش میشکفد:
چو بشنید گفتار اخترشناس
بخندید و پذرفت ازیشان سپاس
ببخشیدشان بی کران زر و سیم
چو آرامش آمد به هنگام بیم
و به آنها هدیههای بسیار میدهد که خاطرش را آسوده کرده اند، همین موضوع نشاندهنده باور او به گفتۀ ستاره شناسان است. در ادامه و در دربار منوچهر هم میبینیم که باز شاه، از ستاره شناسان دربارش میخواهد ببینند عاقبت ازدواج پسر جهان پهلوان ایران با دختر مهراب کابلی که پشت پنجم ضحاک است چه میشود:
بفرمود تا موبدان و ردان
ستاره شناسان و هم بخردان
کنند انجمن پیش تخت بلند
به کار سپهری پژوهش کنند
برفتند و بردند رنج دراز
که تا با ستاره چه یابند راز
سه روز اندران کارشان شد درنگ
برفتند با زیج رومی به چنگ
چهارم برفتند زی شهریار
که: کردیم با چرخ گردان شمار
چنین آمد از داِد اختر پدید
که این آب، روشن بخواهد دوید
از این دختِ مهراب و از پور سام
گوی برمنش زائد و نیک نام
همش زَهره باشد همش زور و فر
بود زندگانیش بسیار مر
همش برز باشد، همش تیغ و یال
به رزم و به بزمش نباشد همال
کجا بارۀ او کند موی تر
شود خشک هم رزم او را جگر
عقاب از بر ترگ او نگذرد
سران جهان را به کس نشمرد
یکی برز بالا بود فرّهمند
همه شیر گیرد به خم کمند
بر آتش یکی گور بریان کند
هوا را به شمشیر گریان کند
کمربسته ی شهریاران بود
به ایران پناه سواران بود
چنین گفت شاه گردن فراز
کزین هرچه گفتید دارید راز
این توصیفات دل منوچهر را به این پیوند نرم میکند و با گرفتن آزمونهای دیگر زال را خردمند و پهلوان مییابد و سرانجام اجازه ازدواج را صادر میکند.
سومین جایی که پیش از تولد رستم درباره او و صفاتش سخن گفته میشود وقتی است که رودابه از درد بیهوش شده و به خاطر بزرگی فرزند نمیتواند او را به دنیا بیاورد. هرچند توصیفات سیمرغ را نمیتوان از دسته پیشگوییهای ستاره شناسان بر اساس حرکت افلاک دانست و دانش او نوعی خرد الهی قلمداد میشود. زال وقتی رودابه را در حال احتضار میبیند، پر سیمرغ را به آتش میافکند و سیمرغ که اشک او را میبیند:
چنین گفت با زال کین غم چراست؟
به چشم هزبر اندرون نم چراست؟
و برای آرام کردن دل او و کاهش غمش، میگوید که فرزندت چگونه پهلوانی خواهد بود ولی از راه طبیعی به دنیا نخواهد آمد:
کزین سرو سیمین بر ماه روی،
یکی نره شیر آید و نامجوی
نیارد به سربر گذشتنش ابر
که خاک پی او ببوسد هزبر
وز آواز او چرم جنگی پلنگ
شود چاک چاک و بخاید دو چنگ
هر آن گرد کآواز گوپال اوی،
ببیند برو بازوی و یال اوی،
از آواز او اندرآید ز پای
دل مرد جنگی برآید ز جای
بجای خرد سام سنگی بود
به خشم اندرون شیر جنگی بود
به بالای سرو و به نیروی پیل
به انگشت خشت افگند بر دو میل
نیاید به گیتی ز راه زهش
به فرمان دادار نیکی دهش...
دیدن طالع فرزندان و شاهزادگان پس از تولد
شاهان شاهنامه در بسیاری از موارد طالع فرزندان خود را از ستاره شناسان میخواستند، و در بیشتر موارد این کار را در هنگام تولد آن فرزند انجام میداند. فریدون پس از آزمون و نامگذاری فرزندان و عروسهایش در بازگشت از یمن، طالع سه پسر خود را که قبلاً به صورت کتبی از ستاره شناسان دریافت کرده بوده پیش آنها باز میکند:
پس از اختر گِردگَردان سپهر
که اخترشناسان نمودند چهر،
نبشته بیاورد و بنهاد پیش،
بدید اختر نامداران خویش
به سلم اندرون جست از اختر نشان،
ستاره زحل دید و طالع کمان
دگر طالع تور فرخنده، شیر
خداوند بهرامِ بر خون دلیر
چو کرد اختر فرخ ایرج نگاه
حَمَل دید طالع، خداوند ماه
از اختر بدیشان نشانی نمود،
که آشوبش و جنگ بایست بود
و با دیدن همین نشانیها در طالع آنها، متوجه در پیش بودن آشوب و جنگ بین برادران میشود. زحل یا کیوان نحس اکبر است و کمان یا قوس صورت فلکی ماه آذر است که همراهی اش با زحل نشاندهنده حیله گری و خطاکاری صاحب طالع یعنی سلم بوده است. طالع تور شیر یا اسد است که نشاندهنده دلیری و سخت دلی و جفاکاری و غرور است، و بهرام یا مریخ هم سیاره سرخی است که نحس اصغر است و نشانه جنگ و خونریزی. در طالع ایرج نیز حمل (بره) دیده میشود که هرچند شرف آفتاب است و نشاندهنده خوی خندان و سخنگوی و ملک طبع و بزرگمنش اوست، اما ذبح میشود و هشداری است بر کشته شدن ایرج؛ همنشینی اش با ماه هم کوتاهی عمر و درخشش شهریاری او را نشان میدهد.
نمونهای دیگر دیدن طالع سیاوش است در هنگام تولد، وقتی سیاوش به دنیا میآید همه از زیبایی پریوارِ نوزاد حیرت میکنند؛ ولی طبق سروده فردوسی، وقتی کیکاووس طالع او را آشفته و سیاه میبیند نامش را سیاوش یا سیاوخش یا سیاووش (سیاوَرْشَنْ، به معنیِ صاحبِ اسبِ نرِ سیاه) میگذارد:
جهان گشت از آن خُرد پر گفتوگوی
کز آن گونه نشنید کس روی و موی
جهاندار نامش سیاوخش کرد
برو چرخ گردنده را بخش کرد،
از آن کاو شمار سپهر بلند
بدانست و نیک وبد و چون و چند
ستاره بر آن کودک آشفته دید
غمی گشت چون بخت او خفته دید
بدید از بد و نیک آزار اوی
به یزدان پناهید در کار اوی
کیکاووس از آغاز طالع این فرزند خاموش و خردمند و زیبا را آشفته میبیند، و با آمدن رستم و درخواست برای پرورش او و بردنش به زابل موافقت میکند. این را هم در ذهن داشته باشیم که باوری وجود داشته که دور کردن شاه یا شاهزاده از وطن یا دربار، طالع او را میگرداند و یا از گزند زمانه حفظش میکند. همین طور است فرستادن بهرام گور در کودکی به یمن.
پیشبینی مرگ یا زندگی
در پایان شهریاری منوچهر میبینیم که وقتی صد و بیست سال از عمر او میگذرد:
ستاره شناسان برِ او شدند
همی ز آسمان داستانها زدند
ندیدند روزش کشیدن دراز
ز گیتی همی گشت بایست باز
بدادند از آن روز تلخ آگهی
که شد تیره آن تخت شاهنشهی
گه رفتن آمد به دیگر سرای
مگر نزد یزدان به آیدت جای
نگر تا چه باید کنون ساختن؟
نباید که مرگ آورد تاختن
سخن چون ز داننده بشنید شاه
به رسم دگرگون بیاراست گاه
همه موبدان و ردان را بخواند
همه راز دل پیش ایشان براند...
وقتی منوچهر از ستاره شناسان میشنود که روز مرگش نزدیک است، فرزندش نوذر را صدا میکند و اندرزش میدهد؛ آنطور که یک پادشاه به جانشینش وصیت میکند.
در داستان بیژن و منیژه، وقتی گرگین بدون بیژن به ایران باز میگردد و گیو اسب پسرش را بی سوار میبیند، گمان میکند تنها فرزندش را از دست داده و درمییابد که گرگین درباره همراهی بیژن دروغ میگوید. زاری کنان پیش کیخسرو میرود و از او کمک میخواهد:
چون از گیو بشنید خسرو سخن
بدو گفت: مندیش و زاری مکن
که بیژن به جای است، خرسند باش
بر امّید گم بوده فرزند باش!
که ایدون شنیده ستم از موبدان
ز بیداردل نامور بخردان
که من با سواران ایران به جنگ
سوی شهر توران شوم بی درنگ،
به کین سیاوش کشم لشکرا
به پیلان سر آرم از آن کشورا
بدانجای با من بود بیژنا
بسی جنگ جوید چو آهرمنا!
تو دل را بدین کار غمگین مدار
من این را همانا بَسَم خواستار
با دادن این آگهی از موبدان پیشگو که بیژن زنده است، دل گیو را آرام میکند و او را به نوروز وعده میدهد تا در جام جهان بین نگاه کند. گویی در روز اعتدال بهاری و لحظه برابری روز و شب _که مهمترین واقعه نجومی گاه شماره ایرانیان است_ فرصتی برای دیدن هفت اقلیم در جام جهان بین دست میدهد و کیخسرو میتواند ببیند بیژن کجا گرفتار شده است. همینطور هم میشود و او را بسته به غل و زنجیر در چاه افراسیاب پیدا میکند، در حالی که منیژه به او غذا میرساند.
پیشبینی شکست یا پیروزی در جنگها
شاهان و فرماندهان گاه از منجمان برای پیشبینی نتیجه نبردها استفاده میکردند. برای نمونه، گاهی با توجه به حرکت ستارگان و موقعیت افلاک، بهترین زمان برای آغاز جنگ یا حرکت سپاه تعیین میشد یا نتیجه نبرد و شرایط آن گفته میشد. یک نمونه آن در میانه جنگ با کاموس کشانی است، وقتی عرصه بر سپاه ایران تنگ شده است، طوس که فرمانده سپاه است به گودرز میگوید که این وضعیت را پیشتر ستاره شناسان به او گفته بودند:
سپهبد به گودرز گفت آن زمان
که تاریک شد گردش آسمان،
مرا گفته بود این ستارهشناس
که امروز تا شب گذشته سه پاس،
ز شمشیر گردان، چو ابر سیاه
همی خون فشاند به آوردگاه
سرانجام ترسم که پیروزگر
نباشد مگر دشمن کینه ور...
در جنگ با خاقان چین نیز رستم پس از مذاکرات با پیران وزیر افراسیاب، بنا بر جنگ میشود و رستم میداند که جنگ سختی در پیش دارند:
چنین گفت رستم به ایرانیان
که: من جنگ را بسته دارم میان
شما یک به یک سر پر از کین کنید
بَروهای جنگی پر از چین کنید
که امروز رزمی بزرگست پیش،
پدید آید اندازۀ گرگ و میش
مرا گفته بود آن ستارهشناس،
ازین روز بودم دل اندر هراس
که رزمی بود در میان دو کوه
جهانی شوند اندر آن همگروه
شوند انجمن کاردیده مِهان
بدان جنگ، بیمرد گردد جهان
پی کین نهان گردد از روی بوم
شود گُرزِ پولاد برسان موم...
طالعبینی و نجوم در شاهنامه نهتنها علمی سودمند، بلکه ابزاری برای فهم سرنوشت و پیوند انسان با کیهان است. این عناصر نشاندهنده عمق اندیشه و جهانبینی ایرانیان باستان در پیوند با آسمان و کائنات است. به جز این موارد تشبیهات فراوانی در رابطه با ماه و خورشید و دیگر ستارگان و سیارات در شاهنامه دیده میشود که به فراخور داستان و حماسه سروده شده است.
http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/693523/پیش-از-ازدواج-زال-و-رودابه،-ستاره-شناسان-مژده-تولد-رستم-را-داده-بودند