خبر یزد
داستانک/ توقع محبت
شنبه 27 بهمن 1403 - 18:37:07
خبر یزد - آخرین خبر / پدری برای پسرش تعریف میکرد که:
گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم می‌اومدم بیرون جلویم را می‌گرفت.
هر روز یک بیست و پنج سنتی می‌دادم بهش... هر روز.

منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمی‌داد پول رو طلب کنه. فقط براش یه بیست و پنج سنتی می‌انداختم.
چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم می‌دونی بهم چی گفت؟
پسر: چی گفت پدر؟
می‌گوید: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری...!»
بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و سوءاستفاده میشه!

http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/698153/داستانک--توقع-محبت
بستن   چاپ